logo

کد خبر : 1149
تاریخ خبر : 1402/02/30
اردیبهشت به وقت کتاب

اردیبهشت به وقت کتاب

روی صندلی یک غُرفه نشسته ام و به چهره های ناآشنایی نگاه می کنم که با یک وجه اشتراک زیبا در کنار هم اند. اینکه کلمات و جملات می تواند از همه شان دلبری کند. اصلا اردیبهشت است و همین نمایشگاه آدم ها و کتاب هایش!

رقیه توسلی

به گزارش چامه شمال، تماشای آمدورفتِ آدم ها را همیشه دوست داشته ام. اینکه کوچک و بزرگ را در ژستِ واقعی و اورجینال شان ببینم. یکجورهایی از دور و روانشناسانه.

حالا در همان موقعیت، سِیر می کنم. روی صندلی یک غُرفه نشسته ام و به چهره های ناآشنایی نگاه می کنم که با یک وجه اشتراک زیبا در کنار هم اند. اینکه کلمات و جملات می تواند از همه شان دلبری کند. اصلا اردیبهشت است و همین نمایشگاه آدم ها و کتاب هایش!

بی اختیار قاطی حال دبش شان می شوم. قاطیِ خوردن، چرخیدن، خواندن و خریدشان... سرک می کشم توی لیست هایی که نصف شان خط نخورده و زوم می کنم روی صورت های بشاشی که انگار دنیا را گرفته اند توی چنگ شان.

آخر این شوی کتاب و ایستادن بالای سر تنور تازه درآمده ها چرا با هیچ عیشی قابل معاوضه نیست؟ این سوال را هفتمین بار است که دارم از خودم می پرسم.

برای اینکه از قافله عقب نمانم از توی پلاستیکم، کتابی برمی دارم. اما شلوغی ضدتمرکز است و اصلا یک آن - جورِ عجیبی - دوروبرم پر از غلغله و آدم می شود. سر بلند نکرده قصه ازدحام، دستم می آید. یقینا نویسنده ای آمده توی انتشاراتی. و یقینا خواننده ها خیلی خاطرش را می خواهند.

یک کف دست جا پیدا نمی شود که تغییر مکان بدهم. پس تصمیم می گیرم همانجا وسط هجوم بمانم و فکر کنم. فکر کنم چه خوب است اینقدر ما مهربان هستیم. و باز فکر کنم با احترام به همه ی نویسندگان بزرگ دنیا، چقدر وطنی ها را می شود بیشتر دوست داشت. آنها که به خط فارسی می نویسند و حرف می زنند. مثل ما اردیبهشت ها سر از اینجا درمی آورند. عطر بهارنارنج را می کشند توی ریه هایشان. می فهمند گرانی پوست خریدار را قلفتی درمی آورد همین ها که با کمی پرس و جو می شود پیدایشان کرد توی یکی از همین اتاقک های برزنتی. که با سعه صدر به طرفدارها و خوانندگان امضا می دهند، عکس می اندازند، گپ و گفت می کنند.

هرتا مولر، آلبا دسس پدس، ناتالیا گینزبورگ، سیمون دوبوار، مارگریت دوراس، سیلویا پلات، امیلی دیکنسون و ده ها بانوی نویسنده درخشان دیگر مهمان ذهنم می شوند اما واقعیت این است که کسی برای من، فریبا وفی، مریم سمیع زادگان و گلی ترقی نمی شود. همین ها که کتاب هایشان احتیاج به ترجمه و برگردان ندارد و می شود ساعت ها و روزها از شاهنامه و بستنی سنتی و گل شمعدانی و حافظ و پنج دری و جنگل سی سنگان با آنها حرف زد و عشق کرد. و البته که من نمی توانم مرحوم دانشور را حذف کنم. چون به اندازه ی نبودش، حی و حاضر است در زمان.

پی نوشت:

خوب است چند کتاب نذر کنم برای کتابخانه روستا. از همین ها که تعریف شان را زیاد شنیدم.