logo

کد خبر : 2258
تاریخ خبر : 1402/04/31
و این اسامی ارجمند
نذر ارباب

و این اسامی ارجمند

مهمان دارم... مهمانانی عظیم الشان که برکت و عزت آورده اند با خودشان و از دل تاریخ اسلام آمده اند...

رقیه توسلی

به گزارش چامه شمال، مهمان دارم... مهمانانی عظیم الشان که برکت و عزت آورده اند با خودشان و از دل تاریخ اسلام آمده اند... جل الخالق! اسم ها قدم رنجه کرده اند... نه اسامی و کلمات معمولی و ساده... نه!... کلی نام بزرگ و محتشم و عالیقدر که کهکشانی حرف توی نگاهشان دارند.

چشم، باز و بسته می کنم ببینم بیدارم یا نه؟ نگاهم به کتیبه روی دیوار می افتد که از پشت بازارچه نرگسیه خریدم. به خطوط سرخ و سیاه درهم تنیده شده شان. به ترجیع بند محتشم.

خواب کجا بود؟ توی خانه خودم هستم و بدل به بیننده ای شده ام که تمام زورش را می زند کم نیاورد.

چند نفس عمیق می کشم. حالِ غریبم دیدنی ست. جا خورده ام و حقیقتا دستم آمده بعضی واژه ها چقدر داغ و سوزانند! اندازه ی گرمای کوره، شایدم لهیب ده ها کوره رویهم. فکرش را بکن دیدار با کلمات بخودی خود حیرت آور است، چه رسد به این دسته ی کلمات. این ارجمندها. که زمین تا آسمان فرق دارند با روزمره های عادی.

خانه زیر تابش است. شعاع نورانی دارند اسم ها. رُخ به رخ می شوم با وسعت نوری که توی اتاق منتشر شده. روشنایی کلان. کلانِ چشم نواز. به چشم های ضعیفم فشار می آورم تا درخشانی اسما، از این هول ترم نکند. می خوانم. با لرزشی محسوس در دست و زبان می خوانم.

می خوانم "ام البنین"

بگمانم کسی نیست که بگوید مادرِ سیدالشهدا در نینوا نبود....

"عصر عاشورا"

هزاران سنج کوب ایستاده در قلبم به کوبیدن. کوبش بی وقفه...

"حُرّ بن یزید ریاحی"

آه! نمی شود این نام محترم در من غوغا به پا نکند. نامِ مأموری که تا ابد، معذور نیست...

"قارب"

درود خدا بر غلامان عاشق...

می خوانم "قوم بنی اسد"

یاد دست هایی می افتم که دلشان خون است و تک تک نفس هایی که می کشند...

و همینطور ادامه می دهم و می خوانم و یاد لهوفی می افتم که باز مانده روی میز. حالا می فهمم این واژگان مقدس که مایه فخر این چاردیواری اند از کجا توی خانه جاری شده اند.

انتهای پیام/