رقیه توسلی
به گزارش چامه شمال، قصه این است که طبق وعده و دعوت قرار شده برویم تور. پس با اتوبوس قرمزرنگی همراه همکاران خبری راه میافتیم سمت شهرک صنعتی رستمکلای قائمشهر و شرکت بستهبندی مواد پروتئینی چالاکی. تا کارکرد و ماهیت یک شرکت گوشتی را از نزدیک رصد کنیم. کاملترش اینکه امروز در معیت مجموعه ادارهکل دامپزشکی مازندران، بازدید رسانهای جمعوجوری چیده میشود که بهار را در سوله تجربه کنیم. در واحدی که کارگرانش هرروز گان میپوشند و ضدعفونی میکنند و روزمرهشان پُر از بوی تند خون و گوشت ذبح شده است.
در مسیر، کلمه دام و طیور را سرچ میکنم و دنبال عکسم. عکس بُز و گوسفند و گوساله. چهارپایانی که کم خدمت نکردهاند به ما. با پوست و گوشت و استخوان و پشمشان.
میرسیم. آفتاب خردادماه پهن است. همه شکل هم میشویم. با سربند و پاپوش و روپوش. شبیه آقای مدیرکل و جناب روابط عمومی که بسان دفعات پیشین، پیشقراولند.
راهنمایی میشویم سمت سالن. سالن سرد با دیوارهای سنگی سفید و دمای چهار درجه سانتیگراد.
خبرنگاران و موبایلها حلقه میزنند دور مدیرکل. و دکتر آقاپور کاظمی از فعالیت ۱۳ واحد مستقل بستهبندی گوشت در استان میگوید و از تلاش ۲۶ واحد وابسته به مراکز عرضه و فروشگاههای زنجیرهای.
در ادامه از چگونگی صدور مجوزها هم مطلعمان میکند. از اینکه تمام محصولات بصورت قرنطینهای و بهداشتی از مبدا به واحدهای بستهبندی ارسال میشوند و ادارات دامپزشکی نیز طی بازدیدهای ادواری از این واحدها، موارد را بررسی میکنند.
اینکه به حتم، وجود مراکز بستهبندی در راستای امنیت غذایی و بهداشت عمومی جامعه تأثیرگذار است چراکه قطعهبندی گوشت در خانهها میتواند انتقال آلودگی را به همراه داشته باشد. و ما تمام دغدغهمان این است که در حوزه گوشت و مرغ محصولات را بطریق قطعهبندی به منازل برسانیم.
خوب تماشا میکنم. زحمتکشان چکمهپوشی که مسئول چرخاندن امورند گوشهای ایستادهاند و عجالتا دست از کار شستهاند. لاشهها را میشمارم. شقه گوسفندانی که با چنگکی آویزانند به ریل. کم نیستند. شاید به تعداد گلهای که دیگر نمیتوانند بروند چَرا و چوپانشان آنها را یکجا فروخته باشد.
لاشهها مُهر خورده و شناسنامهدارند. جهان دیگریست اینجا. انگار کن میز عریض و طویلی که مملو از تکهها و قطعات قرمزرنگیست که به آن میگوییم گوشت. انگار کن گوسفندی را که پازلش را نامرتب ریختهاند روی کانتر. قطعه قطعه. انگار کن چاقوها و ساتورهای خونی روی پیشخوان مرمر سفید را، قصابان دستکشدار، جعبههای رنگی و فرایند کار هشت ساعته را.
ترازو دیجیتال روشن است، ظروف بستهبندی و سفلونها آماده، کارگران هم و ایضا مشتریهای خرد و کلان. در روندی تیمی، یکی وزن میکند، دومی بستهها را می پیچد و دیگری لیبل میزند.
خوب زیروزبر میکنم. اینجا به ناخوشی و سختی کار قربانگاه نیست اما آسانی هم نمیبینم. دمای محیط پایین است، گوشت سرد است، مگسها جولان میدهند و مسائل بهداشتی و ضدعفونی اولویت دارند.
انتهای بازدید است و گوش میدهم به مصاحبه مدیرعامل مجموعه بستهبندی گوشت چالاکی. او عنوان میکند: فعالیت روزانه این واحد حدود ۱ تا ۱/۵ تن گوشت گوساله و گوسفند به صورت قطعهبندی و بشقابیست. و اینکه ۳۲ نفر نیروی بیمهای در این شرکت مشغول بکارند.
و مهمترین چالشی که با آن دستوپنجه نرم می کنند را افزایش قیمت تمامشده گوشت در بازار عنوان میکند. که در این باب هم دولت میتواند با کمک به دامداران از طریق تامین نهادهها، کاهش قیمت را برای مصرفکننده رقم بزند.
از دایره اینکه خودم با طعم گوشت میانهای ندارم میزنم بیرون و از وقتی پایم را میگذارم توی حوضچه ضدعفونی تا ته تور، ذهنم حول سوالات مهمتری میچرخد. سوالات بنیادین.
دیدن بستهبندیهای خوشآب و رنگ تکانم میدهد و با خودم غُرولند میکنم چنددرصد افراد جامعه واقعا قدرت خرید این ماده غذایی ارزشمند و گران را دارند؟ مگرنهاینکه گوشت قرمز سرشار از منابع پروتئینی و معدنیست و به مصرفش توصیه شده! میپرسم سیاست آقایان مسئول وزارت جهادکشاورزی در باب تنظیم بازار گوشت به کجا انجامیده و چرا مردم ناکام و سفرهها خالیتر از همیشه است؟ باز سوال میکنم دستاندرکاران تامین این محصول، خودشان گوشت نمیخورند و مثل من گیاهخواری میکنند که از حال ملت دورافتادهاند؟
پینوشت:
طی چند ساعتی که در شهرک صنعتی گذشت، برق نرفت. سردخانه گرم نشد. کارگران متوقف نشدند. امید چقدر خوب است.
انتهای پیام/