عمر در عشق تو خوب است به پایان برسد

عمر در عشق تو خوب است به پایان برسد

نه...! از گوشواره نمی‌گویم... از مَشک‌های تشنه و سیلی‌های سرخ... از خیمه‌های سوزان و هیاهوی نیزه‌ها و تازیانه‌ها... از سربازان کوفی.

رقیه توسلی

به گزارش چامه شمال، فقط می‌دوم... آنقدر می‌گریزم و پیر می‌شوم تا برسم به امامزاده‌ی مظلوم کربلا... به نازدانه‌ی سیدالشهدا.

آنوقت روی دو زانو فرود می‌آیم و دریای اشک می‌شوم... می‌شوم هزاران هزار گوش... هزاران هزار چشم.

عاشورا که به شام غریبان گره می‌خورد، تک تک ثانیه‌ها، عطش و آتش و عشق‌اند. اشک‌اند. درد دارند. تاریخ عزیزالله و ذبح عظیم‌اند. لحظاتی که صحرا مویه می‌کند و رقیه «یا اَبتاه»گو می‌چرخد.

نه... از گوشواره و سیلی و گهواره نمی‌گویم... از آل حرم... از الوتر الموتور.

فقط دشت عشق را می‌بینم و حضرت سه ساله‌ای که دارد نینوا را سیراب می‌کند و عمه‌ای که در تَل سرش رو به آسمان است.

انتهای پیام/


ارسال دیدگاه