رقیه توسلی
به گزارش چامه شمال، شهرک صنعتی، شرکت دانشبنیان، تولیدگر...
اینها کلمات تکرارشونده ذهن من هستند امروز. همینطور اللهبختکی که نه. جریان دارد. وگرنه من کجا و این واژهگان محترم اقتصادی کجا!
طبق برنامه از پیش مقرر میرویم سمت نکا، شهر سیمان و مرکبات. ازقضا برای اردوی راویان پیشرفت، قرعه به نام نکا افتاده. به نام شهرکهای فاز یک و دو و ایضا کارخانجات و کارگاههای تلاشگری که چلچراغ تولیدند.
در مسیر شهرک، هوای ملس آذرماه جاریست و البته مناظر دلریش کوههایی که در حال تراشیده شدن و کم شدناند. در حال محو شدن. کوه هایی که افتادهاند زیر دستوپای آدمیزاد.
کاش یکی بود واضح جوابم را می داد که چرا برخورداری از نعمات طبیعی در سالهای اخیر بیشتر سهم زمینخوار و جنگلخوار و ساحلخوار شده است؟
میدانم گریزی نیست پس غرولندکنان با خودم میگویم؛ حتما که این استان ناجی بهتر از مُشتی رسانه ای کمجان دارد، مگرنه؟ بزرگتران و صاحبمنصبانی که آمار را خوبتر از ما دارند و میدانند چهها سرجایش است و چه چیزهایی نه! مثلا مسئولان منابعطبیعی، مثلا دست اندرکاران محیط زیست یا ضابطان قضا.
زیرلبی گفتم "خدابیامرزدش"
به کلمات توی سرم باز اضافه میشود؛ شهرک صنعتی، شرکت دانشبنیان، تولیدگر، معدن، کوهخوار، کوهستان بیزبان زخمی...
با کولهباری از سوالات تازه، ادامهی راه را میرویم تا شهرک شهید نظری. خدمت شرکت تعاونی دانشبنیان نوین شیار و مدیرعاملی که خودش را عبدالله اسعدی بریجانی معرفی می کند.
در سولهای گردهم میآییم که ادوات تولیدشدهشان را چیدهاند آنجا. گوش شنوا میشویم تا اهم فعالیتها و مشکلات این واحد را بدانیم. شرکت دانشبنیانی که اقدام به ساخت دستگاه دیفرانسیل تراکتور کرده. دستگاهی در راستای کمک به کشاورزی و کشاورزان.
مدیر میانسال مجموعه می گوید: ۶۵ درصد محصولات شرکت در کارگاههای خودمان تولید و مونتاژ میشود و قالبگیری، ریختهگری و تراشکاری در کارگاهی دیگر. میگوید: صددرصد پشیمانم که صنعتگر شدم. چون در این وادی بواقع خودت هستی و خودت. ما کمک نخواستیم فقط کاش میشد اینقدر چوب لای چرخ تولید نگذارند. من ۳۰ نفر پرسنل دارم و با سرمایه ۷۰ میلیاردی آغاز به کار کردم. و ادامه میدهد: کار تولیدی آسان نیست و خیلی باید اهل صبر و تلاش و مبارزه باشی.
همچنین این فعال صنعتی بیان میکند که مجموعهمان ماهانه ظرفیت تولید ۳۰ دستگاه را دارد و برای قطعاتمان متقاضی هم هست اما لنگ سرمایه در گردشایم.
میانه مصاحبه نگاهم میلغزد روی سقف. جرثقیل کارگاه روشن است و دارد محصولات را جابجا میکند. آنورتر هم از نورگیرهای بلند، اشعههای ولرم آخرین ماه پاییز میتابد روی سر همه. کارخانهدار و خبرنگار و کارگرجماعت را هم سوا نکرده. همین کافیست که از قمصوریم کم شود و فال این روایت را نیک بنویسم و دو کلمه علاوه شود به لیست کلماتم. یکی پایمردی و دیگری آقای شهیدجمهور. همان رئیس قوه مجریهای که حواسش خیلی به صنعت بود و مدام میگفت: تولید برای کشور قدرت خلق میکند.
اولویت با شرکتهای دانشبنیان و فنّاور است
مقصد بعدی تور رسانهای راویان پیشرفت، بدیع و جالب است. پا میگذاریم وسط پروژههای درحال احداث. به دل سازههای نیمه ساختی که بنّا و فرغون و کمچه و ماله دارد. یکی تیرآهن می آورد، دونفری آجر و بلوک جابجا می کنند و دیگری درحال تدارک ملات است.
ناگفته هم پیداست که قصدشان بنای چندین سوله نو است تا اسباب خیر باشند. تا کاری کنند که همآره صدای خوش چرخهای تولید در مازندران نازنین، بلند باشد و بشود از خودکفایی و امید دم زد.
وسط سولههای اجارهای درحال ساخت شرکت شهرکهای صنعتی مازندران ایستادهایم تا توضیحات معاون برنامهریزی شرکت را منعکس کنیم. زارعی از ساخت ۱۵۰ واحد کارگاهی اجارهای میگوید و از ۲۷ واحد تکمیلی که از بهمن امسال آماده واگذاریست. کارگاههایی که از امکانات زیرساختی شامل آب، برق، گاز، فیبر نوری و تصفیهخانه برخوردارند.
او خبررسانی میکند ۶ واحد کارگاهی با ۲۵۰ میلیارد ریال اعتبار در این شهرک مشغول ساخت است و اساسا هدف از ایجاد این سولهها، حمایت از تولید و اشتغال میباشد و قطعا اولویت واگذاری دارند و شرکتهای دانشبنیان و فناور نورچشمی به حساب میآیند.
بوقت خارج شدن از سوله نیمهکاره، آتش میبینم. کارگری که صدایش میزنند "اوس علی"، دستش مشعل است و دارد قیر رقیق میکند. و بعد کارگر کمجثهای که اسمش "رحمت" است را. که کیسههای پنجاهکیلویی سیمان پیاده میکند از خاور. اینها را گفتم که بگویم اوسعلی و آقارحمت مفاهیم و اسامی وزینی هستند که بهمراه من از این سوله می آیند بیرون.
جرمی ندارم بیش از این کز دل هوادارم تو را
آخرین بازدید هم حوالی ساعت یک ظهر رقم میخورد. کجا؟ شرکت فولاد ماشین. در معیت مهندس مجید لطیفی.
خستگی یادمان میرود. باز هم چهارچشمی میبینیم و عکس میگیریم و پا تند می کنیم. گهگاهی هم جملات سمج را گوشهای یادداشت میکنیم که از خاطرمان نپرد. مثلا می نویسیم روز خوب یعنی یاد گرفتن اسامی چون فولی، وینچ جرثقیل، پین، اگرچه هیچوقت بکارمان نیایند. روز خوب یعنی آمار قشنگ. یعنی بفهمی ۸۰ هزار مازندرانی در واحدهای صنعتی مشغولند. روز خوب یعنی دیدن اشتغال و اقتدار توامان. یعنی با وجود تحریمها و مهاجرتها و چالشها، هنوز میشود دلخوش به کارخانههایی بود که وسط کارزار حاضرند و برچسب می زنند "ساخت ایران". یعنی نستوه بودن. شکل همین مدیریی که روزی روزگاری نجار ششدانگی بود و علاقه فنی و تعمیراتیاش او را کشاند تا وادی صنعت.
که امروز بیاید درب واحد صنعتی ماشین سازی و سازههای پیش ساخته ساختمانی را به روی رسانه باز کند و از بالاپایینهای قصه تولید بگوید. از ساخت ساختمان سازگار با زلزله، از اذیت و آزار مافیا و تحریم خارجی که فقط ۱۵درصد آسیبزاست و خون دل اصلی مال تحریمها و تحریمگران داخلی است. از کمبود نقدینگی و نوسانات قیمت هم حرف به میان میآورد. از کلاف فولاد و پلیسهبرداری و برش پلاسما و روتاری. از مشکلاتی که در حوزه تامین مواداولیه دارند. از تحقیقات علمی که لازمه هر اقدامیست و شرکت فولاد ماشین این اصل را در دستور کارش قرار داده. از دریافت مجوز هنرستان فنی. از صنعتگرنماها که تعدادشان محدود است. از تولید و ارتقای تولید و خودباوری. و دست آخر از حاکمیت انتظار دارد که تصمیمات شایستهای بگیرد برای همه صنوف. علیالخصوص جامعه صنعت.
بااحترام؛ ساخت ایران
بازدید از سولههای فولادماشین در بام شهرک نکا حکایت دلبرانهایست برایم. چون تا چشم کار میکند ماشین است و ماشین. ماشین های صنعتی تخصصی. جرثقیل ۵تنی، میکسر ۷متری، لیفتراک، کمپرسور، پرس و تراش و ترابری و مابقی که رصدشان میکنم و ذره ای نمیشناسمشان. چون آنجا کارگر پُرتلاشی را میبینم که پشت دستگاه ارّه ۳۳۰ ایستاده و رو به لنز موبایلم میخندد. چون تکاپوی تولید جاریست و مهندسی با کلاه ایمنی آبی در مسیرمان واقع میشود و قطعات ناشناخته و کارکردشان را باحوصله برای اهل کنکاش شرح میدهد. و من تا به خودم بجنبم باز محاصره می شوم با کلمات تازه. کلماتی با بار معنایی گسترده. مثل مدرسه در کارخانه، مافیای صنعت و عاشقانههای فولادی.
پایان تور است و سلانه سلانه به محوطه کارخانه میآیم. غرق اقیانوس کلمات و جملاتی شدهام که امروزم را ساختهاند. مبدل به آدم دیگری با دغدغه های تازه. از روی بام فراخ فولادماشین به عظمت شهرک خیره میشوم و احساس خوف و شعف دارم و به خیلی چیزها فکر میکنم. به حیات و پویایی و اقتصاد وطن. به عمر و امید و تخصصی که جمعی مهندس و مدیر و کارگر خرج سرپاماندن واحد تولیدیشان کردهاند. به حال مساعد و نامساعد شهرکهای صنعتی مازندران. از ساری گرفته تا آمل و پلسفید و بهشهر و گلوگاه و تمامیشان. بشدت دوست دارم باد پاییزی نکا صدایم را برساند به ساحت مسئولان ارشد این خطه. بخواهم از آنها که شنواتر باشند و فعالان حوزه صنعت را دریابند تا نخبههای مازندران از صرافت مهاجرت بیافتند و سرنوشت تولید این استان، سرنوشتِ تلخِ سهرابِ شاهنامه نباشد.
پینوشت: یاد نامه نویسندهای میافتم خطاب به یکی از دوستانش که نوشت؛ تنهایی من، مثل تنهایی رستم است بعد از کشتن سهراب. چیزی در باطنم کشته مانده که باید حیاتش را به وی باز داد. باید دستان زندگیبخشم را سویش دراز کنم. شاید فقط عشق است که آن سهرابِ کشته را جان تازه میبخشد.
انتهای پیام/
سیدحمیدهاشمی ، ارسال شده در 1403/09/05 20:51
دست مریزاد گزارشی بسیار زیبا و دلنشین.با کلمات و جمله هایی مسحور کننده