بیایید! جهان نور می خواهد

نغمه‌ی "الهی العفو" که پَر می‌کشد به آسمان و ماه که می‌افتد لبِ ایوانِ عاشقی، هیچ حالی خوشتر از به یاد شما افتادن نیست، معصوما... دارالقرارِ ماست، نام تان.

تا نباشد میلِ حق، برگی نیفتد از درخت

چامه / رقیه توسلی

نیمروزی در خط مقدم تولید؛

این جام برای توست!

"جام رسانه‌ای امید" با پشتِ سر گذاشتن چند ایستگاه به توقفگاه مازندران رسید تا خبرنگاران خزری را به یک دورهمی رسانه‌ای دعوت کند.

روایتی چندساعته از شهرک صنعتی ساری؛

زمستان با طعم اُمید

به خودم نهیب میزنم چقدر اُمید خوب است. چقدر شکل همین باران جاندار امروز است که رودخانه ی تجن را عریض کرده، شکل لبخند کارگری که دارد از چای تازه ریخته اش تعارف می زند، شبیه همکاری که موقع عکاسی، براده های آتشین به خدمتش می‌ رسند اما خم به ابرو نمی آورد و باز کادر تازه می بندد.

زیر سایه مجنون

فاطمه خانم! چشم و چراغ تاریخ معاصر! مادر مفخم حاج قاسم سلیمانی! الهی که امثال شما را خدا زیاد کند.

اسم‌ها را نجات دهیم

اسم‌ها گردن ما حق دارند. ما باید نجات شان بدهیم.

دنیا خرمن است و خشم آتش

در زندگی گاهی آدم باید کمی کر باشد. در خانه، محیط کار، خیابان، هرجا.

جشن خودکفایی و ناگفته‌هایی که هست

در جمعه‌ای پاییزی، جشن خودکفایی کاغذ کتب درسی در مازندران برپا شد و وزیر فرهنگ میهمان این شادمانی بود. شادمانی که نباید موجب شود مشکلات عدیده چوب و کاغذ، مغفول بماند و نادیده انگاشته شود.

جوابیه جشنواره رسانه‌ای خزر و ابهاماتی که همچنان باقی است

خانه مطبوعات مازندران، زخمِ ناسور

بدنبال یادداشتی در رابطه با نقد عملکرد جشنواره رسانه‌ای خزر، جوابیه‌ای از سوی خانه‌مطبوعات مازندران به چامه‌شمال رسید. پاسخ‌هایی که با فرافکنی، ابهامات را همچنان باقی گذاشت.

واکاوی یک جشنواره رسانه‌ای؛

وقتی به "خزر" آب می بندند

هر چند جشنواره‌های رسانه‌ای، پویایی و بلوغ اهالی خبر را بدنبال داشته و موجبات خرسندی فرهیختگان این عرصه را فراهم می‌کند، پرسش اینجاست که در اینگونه رویدادهای مطبوعاتی، نکات فنی و علمی به‌درستی لحاظ و اصول و قوائد رعایت شده است؟

فصل جدید تیراندازی مازندران و چالش‌های پیش‌رو

با انتخاب بهروز اسکندرنیا بعنوان رئیس هیات تیراندازی مازندران از سوی اعضای مجمع، فصل جدیدی در این ورزش دینی و اسلامی گشوده شد.

ایستاده در خون

خشمگینم و غُرولندم گرفته. درست ترش از وقتی خبرِ بیمارستان المعمدانی را شنیدم و وقایع و فیلم ها و مستندها هولم دادند تا عمق فاجعه.

آخر شاهنامه شیرین باشد!

اینروزها بیشتر گوشم تا زبان. چشمم تا زبان. قلبم. قلبی که هر چه اشک می ریزد سودایش کمتر نمی شود.

و خدا خشنود شد

شوریده بود. روی صندلی وسط راهرو نشسته بود و انگار دنبال کسی می گشت.

نذر ارباب

کمِ ما و کَرَم شما

رفیقم همیشه می گوید: از دست خودش و دیگران و نیشتر روزگار و بلاتکلیفی ها به پدرش پناه می برد.

صفحه 3 از 6