روی صندلی یک غُرفه نشسته ام و به چهره های ناآشنایی نگاه می کنم که با یک وجه اشتراک زیبا در کنار هم اند. اینکه کلمات و جملات می تواند از همه شان دلبری کند. اصلا اردیبهشت است و همین نمایشگاه آدم ها و کتاب هایش!
قُلچماق بود. خیلی قلچماق. توی لاتی و قمه کِشی و مَستی، رودست نداشت. اسمش توی لیست سیاه بود. اینطور که نصف عمرش توی حبس گذشت و مابقی صرف بدبخت کردن بچه های مردم.